به باور آنها، مشروطیت زمانی میتواند زمینه خوشبختی مردم مسلمان ایران را فراهم کند که از مسیر شرع عبور کند و همه ارزشها و برنامههای آن، با موازین شرعی عیارسنجی شود و مورد بررسی قرار گیرد. پرچمدار این جریان فکری، شیخ فضلالله نوری بود که پس از واقعه فتح تهران در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، توسط مشروطهخواهان تندرو و لائیک، بازداشت شد و به شهادت رسید. هرچقدر شیخ فضلالله در تاریخ ما شهرت دارد و شناخته شده است، یاران او گمنام و ناشناختهاند. یکی از این افراد، ملامحمد آملی است؛ عالمی مبارز که بزرگانی همچون علامه حسنزاده آملی، شاگردان با واسطه او بودند و فرزند بزرگوارش، علامه شیخ محمدتقی آملی، فقیه، عارف و مجتهد نامآور دوران ماست که در سال ۱۳۵۰ خورشیدی دار فانی را وداع گفت و در حرم رضوی به خاک سپرده شد. در رواق امروز مروری بر زندگی و زمانه ملامحمد آملی، فریادگر غریب مشروطه مشروعه خواهیم داشت.
دلایل مخالفت با مشروطهخواهان تندرو
مرحوم علامه ملامحمد آملی در سال ۱۲۲۶ خورشیدی، در آمل متولد شد و پس از فرا گرفتن مقدمات، در ۱۷ سالگی راه تهران را پیش گرفت و در مدارس علمیه این شهر به فراگیری علوم عقلی و نقلی پرداخت و به درجه اجتهاد رسید. ملامحمد به خواست علمای تهران در این شهر ماندگار شد و به تدریس و پاسخگویی به مسائل شرعی مردم مشغول شد. او به تدریج علاقهمندان بسیاری پیدا کرد و در زمره علمای تراز اول پایتخت قرار گرفت. ملامحمد از همان ابتدای ورود شیخ فضلالله نوری به تهران، با وی مراودات دوستانهای داشت و زمانی که قیام مردم علیه استبداد مظفرالدینشاه آغاز شد و شیخ فضلالله به حمایت از این قیام پرداخت، ملامحمد نیز با وی همراهی کرد. با این حال، با پیروزی مشروطیت و تأسیس مجلس، تردیدها درباره ماهیت اقدامات نمایندگان لائیک و سکولار افزایش یافت؛ قوانینی در دست بررسی و تصویب بود که با اساس شرع، مغایرت جدی داشت و علمایی همچون شیخ فضلالله نوری و ملامحمد آملی نمیتوانستند در مقابل آن سکوت کنند. ملامحمد از حامیان جدی نظارت پنج مجتهد بزرگ هر زمان بر مصوبات مجلس بود؛ موضوعی که توسط شیخ فضلالله نوری در اصل دوم متمم قانون اساسی مشروطه گنجانده شد، اما عملاً به آن وقعی نگذاشتند. با گستردهتر شدن هجمهها نسبت به شعائر اسلامی، شیخ فضلالله و یارانش که ملامحمد آملی از بهترین آنها بود، فریاد مشروطه مشروعه سر دادند و قوانین خلاف شرع را فاقد اعتبار دانستند. به همین دلیل، در روزنامههای آن دوره که بیشتر آنها متعلق به مشروطهخواهان غربگرا بود، شیخفضلالله نوری و ملامحمد آملی، آماج سنگینترین حملات و فجیعترین تهمتهای ممکن شدند، اما آنها از مسیر حقی که برگزیده بودند، عقب ننشستند.
تن دادن به ذلت؟ هرگز!
در تیرماه ۱۲۸۸، مشروطهخواهان سرانجام توانستند تهران را فتح کنند. محمدعلیشاه که مجلس را به توپ بسته و مشروطیت را حدود یک سال تعطیل کرده بود، به سفارت روسیه تزاری گریخت؛ دیگر طرفداران او نیز، چنین کردند. به شیخ فضلالله نوری و ملامحمد آملی نیز پیشنهاد شد به سفارتخانهای پناهنده شوند، اما شیخ قاطعانه پاسخ داد: «آیا بر من رواست که ۷۰ سال محاسنم را برای اسلام سفید کردهام، حالا بیایم و بروم زیر بیرق کُفر؟!» ملامحمد آملی نیز چنین کرد. با کامل شدن فتح تهران، تندروها که عموماً وابسته به فرقههای ضاله و سفارتخانههای خارجی بودند و اصولاً اساس دیانت اسلام را برنمیتابیدند، به فکر از بین بردن علمای طرفدار مشروطه مشروعه افتادند. علامه شیخ محمدتقی آملی، فرزند بزرگوار ملامحمد، در اینباره مینویسد: «عصر پنجشنبه، یازدهم شهر رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت (هفتم مرداد ۱۲۸۸) جماعتی از اهل علم تهران که با مشروطیت مخالفت داشتند، به سرداری مرحوم حاج شیخ فضلالله نوری دستگیر و به نظمیه که در آن اوان تحت ریاست یپرم ارمنی بود، محبوس شدند؛ از آن جمله، مرحوم پدرم محبوس شد و در عصر روز شنبه، سیزدهم رجب سنه هزار و سیصد و بیست و هفت، مرحوم حاج شیخ فضلالله مصلوب گردید (به دار کشیده شد) ... پس از هفتهای از صلب (به دار زدن) شیخ مرحوم، پدرم را به نور مازندران تبعید کردند». برخی مورخان معتقدند دلیل آنکه مشروطهخواهان تندرو، از به شهادت رساندن ملامحمد آملی ترسیدند، واکنشی بود که عموم مردم به شهادت شیخ فضلالله نوری نشان دادند. به هر حال، ملامحمد ناچار شد باقی عمر خودش را ابتدا در نور و سپس در آمل بگذراند. دشمنان مشروطه مشروعه، به این مقدار بسنده نکردند؛ خاندان او را از هر نظر مورد آزار و تحقیر قرار میدادند و در روزنامههایشان از بستن اتهامات ناصواب به آن مجتهد آزاده، خودداری نمیکردند. علامه محمدتقی آملی مینویسد: «کار ما به جایی رسیده بود که وقتی من به حکم ضرورت از خانه بیرون آمده بودم و به جایی میرفتم، مردم از کنار خیابان و مغازهها از روی استنکار و بیزاری به من اشاره مینمودند که این شخص پسر فلانی است، بدین معنا که انگار ما از دین خدا برگشتهایم و از قرآن و اسلام روی برتافتهایم». با این حال، این رفتارهای غیرانسانی، ملامحمد را از اعتقادات و فعالیتهایش باز نداشت و حاضر نشد تن به ذلت دهد. او تا پایان عمر بابرکتش، از هر فرصتی برای بیان حقیقت استفاده کرد و پیش از آنکه در سال ۱۲۹۷ خورشیدی چشم از جهان فرو بندد، آثار گوناگونی در حوزههای مختلف علوم اسلامی به رشته تحریر درآورد. ملامحمد تا پایان عمر و پس از درگذشت، مورد احترام و توجه علما و عارفان نامداری همچون علامه شعرانی، عارف، فیلسوف، ریاضیدان و فقیه بزرگ معاصر و استاد علامه حسنزاده آملی بود.
نظر شما